عشق پدرت ریشه در من ز ازل دارد
در دفتر شاعرها شه بیت غزل دارد
از کشتهی او باید پرسند ز بد مستی
شمشیر حسن انگار شیشه به بغل دارد
از بغض علی سر ریز اصحاب جمل آن سو
این سو پدرت تیغی سرریز اجل دارد
جولان ندهد شیطان با پیروهن عثمان؟
آن پیرزن فاسد لات است و هبل دارد
از خشم تو میترسد از داد تو میلرزد
هر کس که به یاد خود غوغای جمل دارد
فخر سر قتلت را قومی به غنیمت برد
در جنگ سر شیران همواره جدل دارد
فهمید سر نیزه معنای حلاوت را
صد رخنه شده جسمت از بس که عسل دارد
«حسین واعظی»
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: شعرادب
تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1398
| 15:44 | نویسنده : یا قاسم ابن الحسنی ام |